گاهی اوقات زندگی فلش بک های جالبی برامون رقم میزنه.خیلی چیزا.نمیدونم ازکجابنویسم یاازچی اصلابخوام بنویسم.

جناب فان درکارنیست دیگه وخب بهتره اینجوری.گاهی یک سری آدم هابایدبیان توزندگیمون تابفهمیم که اگرقرارهست نباشن به نفع و صلاح خودمون هست.هیچ چیزی ازین دنیابرام قابل پیش بینی نیست.باورم نمیشه بعدهفت ماه کام بخوادبرام حرفای تازه و قشنگ بزنه نمیدونم ته راه این چی میشه.چرااصلابازشروع شداین جریان؟شاید دوباره قراره بفهمم که این دفعه مثل دفعه های قبل خبرتازه ای نیست و ایناهمش گذراست ونباید دل ببندم؟نمیدونم!تازگی هاخیلی ازکلمه نمیدونم استفاده میکنم.


نمیدونم چی میخوام از زندگی.همه چیز خیلی عادی و طبق روال.کارم.خونوادم.رابطه ام.و الان نمیدونم چی میخوام.

تایم اضافیمو فیلم می بینم.بیش از حد چیپس میخورم.بستنی میخورم.آرشیو فیلمای ایرانیم رو نگاه میکنم.بخاطر کرونا بیرون نمیشه رفت و سیگار کم میکشم و بدجور این روزا نسخ سیگار میشم و حالم بهم میخوره ازینکه نمیتونم بکشم.


سیزدهم اسفند تولدش بود و کادو بهش ساعت دادم.خونه بودیم داشت با تلفن حرف میزد که یهو کادو روگرفتم جلوش.هنگ کرد قشنگ و ذوق هم کرد.

خب من اصلا نمیدونستم که سیزدهم تولدشه فکر می کردم بیست اسفند به بعد تولدشه.واسه همین خیلی تند و عجله ای براش کادوشو گرفتم ولی بازم خب دوسش داشت.

زیاد حرف زدیم راجع رابطمون و خودمون.تا اندازه ای خب حرفاش منطقی بود و منم گوش می دادم.

عکس کادوش در کانال تلگرامم :

@mylifess

 


دل کنده ام.به همین سادگی.دل کنده ام و دیگر دل کندن برایم مِن بعد چیز کاملا عادی است.دل کنده ام و زنده مانده ام.دل کنده ام و هنوز نفس دارم.دل کنده ام و هنوز دارم به زندگی ادامه می دهم.دل کنده ام از آدم ها و از آن آدم به خصوص.دیگر شب ها که سر روی بالشت میگذارم غم و غصه کسی مرا درگیر نمیکند.دیگر وقی میرسم خانه به کسی تکست من رسیدم خونه عزیزم نمیدهم و کسی برای من پیغام خسته نباشی خانم سِند نمی کند.دیگر وقت بیرون رفتن به کسی زنگ نمیزنم.دیگر کسی برای من پیغامی با خطاب اسمم سند نمیکند.

راستش با کسی جدید وارد رابطه شده ام که کاملا متفاوت با نفر قبلی ام است درست نقطه مقابل آدمی که قبلا در زندگی داشتم.دیگر خیلی چیزها برای من در این رابطه بی اهمیت شده.دیگر برایم مهم نیست که آدم فعلی رابطه ام چکار میکند یا چکار نمیکند.

وقتی استوری دوستم را که کام در آن جشن تولد حضور داشت را دیدم دیگر دلم نلرزید دیگر اشکم سرازیر نشد دیگر دلم نگرفت.با خودم فکر کردم که وقت کردم انقدر بی حس بشم کی وقت کردم انقدر خالی از احساس بشم نسبت به آدمی که اسمش قسم راست من بود و از دهنم نمی افتاد؟خودمم نمیدانم.

جناب فان فعلا آدم این رابطه ی فعلی است!


تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود رایگان سریال ایرانی بازی 8000 |معرفی و آموزش بازی های آنلاین و تحت وب آنلاین بیمه سینا نمایندگی سهرابی راهنما سئو سایت پایگاه فرهنگس مذهبی صباحت معرفی کالا فروشگاهی استار کد | بزرگ ترین سایت کد نویسی در ایران